در فهرست سه هزار و دویست پژوهشگر برتر جهانی نام هجده ایرانی به چشم می خورد
نام هجده نفر از دانشمندان ایرانی در فهرست جدید پژوهشگران برتر جهانی که به تازگی بوسیله موسسه تامسون رویترز منتشر شده است به چشم میخورد.
این فهرست شامل نام بیش از سه هزار و دویست پژوهشگر است که در مراکز پژوهشی و دانشگاههای مختلف جهان مشغول بکارند و نتایج پژوهشهایشان از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. اهمیت کارهای پژوهشی با بررسی مقالههایی که با استناد به این کارها منتشر شده و بیشترین ارجاع بوسیله محققان دیگر را داشتهاند تعیین شده است و ارجاع زیاد به یک مقاله پژوهشی نیز نشان دهنده اهمیت و ارزش کار محققان در سطح جهانی و در بین جامعه علمی است.
فهرست پژوهشگران با بیشترین ارجاع جهانی، که میتوان به زبان ساده آن را فهرست "پژوهشگران برتر جهانی" نامید، اولین بار در سال ۲۰۰۱ منتشر شد و شامل نام بیش از هفت هزار نفر محقق از سرتا سر جهان در رشتههای علوم و علوم انسانی بود.
موسسه تامسون رویترز در آن سال با بررسی مقالههای منتشر شده در بین سالهای ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۹، مقالههایی که بیشترین ارجاع را در حوزه خود داشتند در طی فرآیند و روشی خاصی انتخاب و پژوهشگران صاحب آن مقالهها را به عنوان پژوهشگر برتر معرفی کرد. این موسسه در سال ۲۰۰۴ یک بار دیگر با بازبینی فهرست قبل آن را بروز رسانی کرد.
فهرست جدید منتشر شده در سال ۲۰۱۴ با دو نسخه پیشین متفاوت است. در فهرست جدید علاوه بر بهینه سازی روشهای انتخاب مقالههای پر ارجاع، مقالههای منتشر شده در یک بازه یازده ساله (۲۰۰۲-۲۰۱۲) مورد مطالعه قرار گرفته است و شامل نام سه هزار و دویست و پانزده نفر محقق از سراسر دنیا است که مقالههای خود را در نشریات معتبری منتشر کردهاند که در پژوهشکده اطلاعات علمی (ISI) نمایه شدهاند.
برخی از رسانههای ایران با ارجاع به فهرست نخست، خبر موفقیت سیزده نفر از ایرانیان خارج از کشور را اعلام کردهاند در حالی که در فهرست دوم است که ایرانیها خوش درخشیدهاند.
پژوهشگران برتر ایرانی
اگر چه با نگاهی به فهرست اولیه پژوهشگران برتر، میتوان از روی اسامی چند ایرانی را نیز که در پژوهشگاهها و دانشگاههای معتبر غربی مشغول به کارند را نیز شناسایی کرد؛ ولی در فهرست جدید علاوه بر افزایش نسبت ایرانیان حاضر در فهرست به کل پژوهشگران از دو دهم درصد به شش دهم درصد (رشد سه برابری)، میتوان نام دانشگاهها و پژوهشگاههای داخل کشور را نیز دید که بسیار با اهمیت است.
در فهرست اولیه نام هیچ موسسه ایرانی دیده نمیشد و این وضعیت با توجه به جمعیت دانشگاهی کشور و همچنین اوضاع نه چندان مناسب سیاسی و اقتصادی چند سال گذشته بسیار قابل تامل است.
اما در فهرست دوم از هیجده نام ایرانی این فهرست، ده نفر در دانشگاههای ایران مشغول به تحقیق و تدریس هستند و باقی در موسسات پژوهشی و دانشگاههای معتبر خارجی. دانشگاه تهران با سه، و دانشگاههای علوم پزشکی تهران، امیر کبیر، بین المللی امام خمینی، یاسوج، سمنان، بابل، و آزاد اسلامی هر کدام با یک پژوهشگر در این فهرست حضور دارند.
وجود نام دانشگاههای کوچک ایرانی در کنار نامهای دانشگاه معروفی مانند هاروارد از نکات جالب و غیبت دانشگاهها و مراکز پژوهشی مهم و معروف کشور مانند صنعتی شریف و پژوهشگاه دانشهای بنیادی، از نکات تعجب برانگیز این فهرست است.
مقالههای منتشر شده در دانشگاههای ایران در دو حوزه ریاضی و مهندسی بودهاند و محققان ایرانی خارج از کشور علاوه بر ریاضی و مهندسی در حوزههای علوم زمین، پزشکی، علوم کامپیوتر، علوم مواد، فیزیک، و کشاورزی نیز فعالیت کردهاند.
متاسفانه با اینکه این فهرست حوزه پژوهشهای علوم انسانی را نیز در بر میگیرد، چه در نسخه قدیمی و چه در نسخه جدید هیچ نام ایرانی را نمی توان مشاهده کرد و این نکته بطور غیر مستقیم میتواند نشان دهنده توجه کمتر ایرانیان به پژوهش در حوزه علوم انسانی باشد، چه در داخل و چه در خارج از مرزها.
و نکته آخر هم اینکه چهار نفر از پژوهشگران حاضر در این فهرست، زن هستند که یک نفر از آنها در ایران و باقی در دیگر کشورها به کار مشغولند. این نسبت ممکن است چندان راضی کننده به نظر نیاید ولی نشان از حضور موفق زنان کشور در حوزههای علمی در سطوح بالا دارد.
اهمیت فهرست
با نگاهی به روند تنظیم این فهرست میتوان دلیل مهم بودن آن را درک کرد. هر پژوهشگری در حین کارهای تحقیقی خود یا پس از اتمام یک پروژه تحقیقی یک یا چند مقاله در باره کاری که کردهاست و نتایج حاصل از آن را در نشریات معتبر علمی منتشر میکند.
دیگر پژوهشگران و دانشمندانی که در همان حوزه یا حوزهای که به گونهای به آن موضوع مرتبط است کار میکنند برای جلوگیری از دوباره کاری یا پیشبرد بیشتر کار یا استفاده از نتایج پژوهشهای قبل در یک کار یا محصول جدید، به آن مقاله و یافتههای پژوهش پیشین، رجوع میکنند.
هرچه تعداد کسانی که برای پیشرفت در کار خود به آن مقاله رجوع میکنند بیشتر باشد، نشانه این است که آن مقاله و کار پژوهشی مرتبط با آن اهمیت بیشتری داشته است. به بیان دیگر کار پژوهشگر اول به نوعی وظیفه رهبری یا راهگشایی دیگر پژوهشها را در همان زمینه برعهده گرفته است.
با توجه به نکته فوق، اگر چه فهرست پژوهشگران برتر نمیتواند وسیله چندان مناسبی برای تبلیغات سیاستمداران و دولتمردان باشد، با این حال میتواند به آنها کمک کند تا با نگاهی دقیقتر به دنیای امروز و پژوهشهای مهمی که به نوعی نقش راهبری برای دیگر پژوهشها را دارند، با سیاستگذاری و مدیریت صحیح به جامعه علمی کشور کمک کنند تا رشد علمی و به تبع آن اقتصادی و فرهنگی جامعه و کشور را سبب شوند و نقاط خالی و مهمی که کشور نیازمند توجه بیشتر در آن است را شناسایی کنند.
|
● مقدمه
گفته خواهد شد که مفاهیم علمی و تکنیک هایی که در چند دهه ی اخیر در فیزیک ذرات پدیدار شده اند و عمومی ترین تحقق خود را در نظریه ی ریسمان یافته اند، نشان دهنده ی تغییرات عمیق و نامنتَظَری در تفسیر فیزیک از واقعیت فیزیکی هستند. اگر نظریه ی ریسمان از نظر علمی امکان پذیر باشد، ممکن است این مفاهیم علمی و تکنیک ها پیامدهایی داشته باشند که بتوان به خوبی با تأثیر فلسفی مکانیک کوانتومی مقایسه کرد. پس از طرحی از نظریه ی ریسمان، مقدمه ای کوتاه بر بحث واقع گرایی علمی، صحنه را برای بحث اصلی آماده خواهد کرد. بخش های ۴ و ۵ دو نوع برهان مختلف را که می توان از فیزیک انرژی های بالا و به ویژه از نظریه ریسمان گرفت بر علیه تجربه گرایی مطرح می سازند؛ سپس بخش ۶ برهانی مبتنی بر ریسمان بر علیه واقع گرایی علمی ارائه خواهد کرد. سرانجام، برای رسیدن به نتیجه ای منسجم از پیام های به ظاهر متناقضی که در صورت تلاقی واقع گرایی علمی با ریسمان ها پدیدار می گردد، تلاش خواهد شد.
● نظریه ی ریسمان
نظریه ی ریسمان(۳) نخستین بار در سال ۱۹۷۴ به مثابه ی نظریه ی عمومی میکروفیزیک مطرح گردید(۴). این رویکرد در آغاز می بایست با دشواری های مفهومی بزرگی مبارزه کند و تا زمان پیشرفت آن در ده سال بعد که سرانجام برخی مسائل مهم مربوط به انسجام حل شد، آن را تخیلی غریب تلقی می کردند. هر چند هنوز هیچ مدرک تجربی مستقیمی بر له نظریه ی ریسمان وجود ندارد، اما امروزه اغلب فیزیکدانان انرژی های بالا آن را به مثابه ی تنها نامزد نویدبخش برای بنای نظریه ی به راستی یکی شده ی تمام نیروهای طبیعی پذیرفته اند. اندیشه ی اصلی نظریه ی ریسمان آن است که به منظور ایجاد مبنایی برای یکی سازی فیزیک کوانتومی و گرانش، ریسمان های تک بعدی را به جای ذرات بنیادی نقطه مانندِ نظریه های سنتی ذرات قرار دهند.
● واقع گرایی علمی در برابر تجربه گرایی
دست کم دو دلیل بر له این برهان می توان اقامه کرد. نخست، صعود نظریه می تواند جبهه های جدیدی از جهان دیدنی را بگشاید که یکسان انگاری آن با جبهه های وجود از موارد کلاسیکی کمتر پذیرفتنی است. می توان در کیهان شناسی جدید مثال خوبی یافت. اغلب روایت های ابزارگرایی از این ادعا حمایت می کنند که احکام در مورد گذشته می توانند دارای ارزش صدق باشند.
● کم دادگی علمی
▪ تنوع دیدگاه ها
اختلاف مذکور در دیدگاه های مربوط به اعتبار نظریه ی جدید دارای ویژگی های تغییر پارادایم کوهن است (Kuhn ۱۹۶۲). اما شکاف، نسبت به موارد استانده ی تغییر پارادایم در علم، عمیق تر می شود. از نظر منتقدانِ نظریه ی ریسمان، نظریه ای بدون پشتوانه ی تجربی را، جزئیات آن هر چه باشد، نمی توان نظریه ای خوش بنیاد خواند. بنابراین، اعتماد اغراق آمیز به آن نظریه موجب بیرون رفتن از مسیر علم طبیعی متین می گردد. در مقابل، از نظر نظریه پرداز ریسمان اعتماد او به نظریه بر تحلیل علمی دقیق از مزایای نظری نظریه و قرار گرفتن آن در جای خود مبتنی است. بنابراین عدم توافق بنیادی در مورد ارزش نظریه ی ریسمان بر سر جزئیات فیزیکی نیست، بلکه بر سر تعریف اقتدار و قدرت استدلال خالص نظری در درون فرآیند علمی است. اگر کسی بخواهد از کلمه ی پارادایم به مثابه ی اصطلاحی فنی استفاده کند که فقط در مورد دیدگاه های درون عرصه ی علمی قابل کاربرد است، ممکن است بتواند شکاف میان نظریه پردازان ریسمان و پدیدارشناسان را شکافی فراپارادایمی بخواند. دو طرف بر سر تعریف علم توافق ندارند. قبلاً وضعیت های مشابهی روی داده است. نمونه ی برجسته ی آن مخالفت فیزیکدانان تجربه گرایی مانند ارنست ماخ با فرض اشیاء علمی نادیدنی مانند اتم ها در فیزیک در قرن نوزدهم است. فهم آن ها از علم چنان وابسته به اصل مشاهده ی مستقیم بود که سخن گفتن از اشیاء نادیدنی، آن¬ها را غیرعلمی می دانستند(۱۶). در قرن بیستم در زمانی که عموماً استاندارد علمی برای بحث بر مبنای ساختارهای نادیدنی را پذیرفتند، این نزاع از عرصه ی فیزیک بیرون رفت، اما در سطح تفسیری فلسفی ادامه یافت و در این جا انگیزه ی اصلی ابزارگرایی و تجربه گرایی سازنده است.
چه چیزی نظریه پردازان ریسمان را به سوی این تغییر مهم در برداشت خود از علم سوق می دهد؟ هنگامی که فیزیک در آغاز قرن بیستم از [وجود] اشیاء علمی به طور کامل حمایت کرد، پیشرفت علمی به ناگزیر این گام را تقویت نمود زیرا بسیاری از پدیده های به تازگی کشف شده توضیح رضایت بخش دیگری نیافته بودند. آیا فیزیک انرژی های بالای معاصر برهانی به همین اندازه قدرتمند برای بسندگی ظاهری نظریه ی ریسمان ارائه می کند؟
عموماً فرض می شود که نظریه سازی علمی با داده های تجربی موجود کم داده می شود. اگر نظریه سازی علمی از لحاظ علمی کم داده نبود، پیشرفت علمی می بایست انحصاراً انباشتی باشد. تعویض نظریه های موقتاً موفق با جانشینان از لحاظ مفهومی متفاوت منع می شد زیرا چنین تعویضی به معنای آن بود که دست کم دو نظریه ، قدیمی و جدید، در زمانی که نظریه ی قدیمی معتبر بود، با داده های تجربی موجود سازگار هستند. اما تاریخ علم نشان می دهد که پیشرفت علمی در گذشته به هیچ روی انباشتی نبوده است. پس کم دادگی علمیِ نظریه های علمی معاصر را می توان از مثال های تاریخی تعویض بر مبنای فرااستقرای بدبینانه ی مذکور در بخش ۳ استنتاج کرد.
▪ محدودیت های کم دادگی علمی در نظریه ی ریسمان
دیوید ۲۰۰۶ برهان هایی بر له این ادعا اقامه می کند که آثار قوی محدودیت های جدید بر روی کم دادگی علمی را در واقع می توان در نظریه ی ریسمان یافت. از آن جا که این برهان ها در تحلیل های بعدی هنوز نقشی اساسی ایفا می کنند، در قسمت فعلی به اختصار بیان می شوند. اما خواننده ای که به دنبال برهان کامل است باید به دیوید ۲۰۰۶ مراجعه کند.
برهان هایی که بر له محدودیت های کم دادگی علمی ارائه می شوند در دو سطح متفاوت پدیدار می گردند. نخستین نوع استدلال بر ویژگی های کلی فرآیند تحقیقی مبتنی است که به نظریه ی ریسمان منتهی می شود(۱۸). شاید برجسته ترین برهان از نظر فیزیکدانان نظری برهان عدم انتخاب است. فیزیکدانان نظری مدعی هستند که پس از بررسی های مفصل در جهات مختلف، رویکرد آن ها تنها رویکرد مطمئنی باقی مانده است که به نظریه ی یکی شده ی گرانش و اندرکنش های هسته ای منتهی می شود که دست کم تا اندازه ای موفق بوده است. از این دیدگاه رویکرد گرانش کوانتومی- حلقه ای و سایر رویکردها در گرانش کوانتومی کانونی را نمی توان بدیل به شمار آورد، زیرا آن ها فقط در مورد جمع میان گرانش با اصول بنیادی فیزیک کوانتومی بحث می کنند بدون آن که راهبردی برای منظور کردن توصیف نظری کامل اندرکنش های هسته ای ارائه کنند. در رابطه با نظریه های کاملاً یکی شده، فیزیکدانان ریسمان برهان هایی کیفی ارائه می کنند تا نشان دهند نقاط عزیمت بسیار متفاوتی که ظاهراً هیچ ارتباطی با فیزیک ریسمان ندارند، پس از بررسی دقیق به نظریه ی ریسمان می رسند (مثلاً نگاه کنید به Polchinski ۱۹۹۹).
تصور می شود که تجربه ی گذشته در فیزیک ذره ای از اهمیت این احکام حمایت می کند: اگر فیزیکدانان برای حل مسئله ای مفهومی درهای بسیاری را بزنند و دقیقاً یک در باز شود که به سوی ساختار غنی و منسجم جدیدی رهنمون می گردد، ظاهراً بخت خوبی وجود دارد که این راه حل از نظر تجربی قابل اطمینان باشد. برانگیزاننده ترین گواه این ادعا مدل استانده ی فیزیک ذره ای است. عناصر مهمی از مدل استانده مانند ساختار پیمانه ای اندرکنش ها بدون مدرک تجربی بلاواسطه و بر مبنای استدلال نظری محض برای حل مسائل سازگاری نظری پیشنهاد شده است. سرانجام، توسعه ی این مفاهیم با آزمایش تأیید و به شمار زیادی پیش بینی های تجربی مطمئن منتهی شده است. فیزیکدانان نظری ادعا می کنند که بدیل ها در مورد فیزیک ریسمان دقیق تر از بدیل های زمان توسعه ی مدل استانده بررسی شده اند که ممکن است موجب اطمینان زیادی به امکان پذیری ادعاهای مفهومی نظریه ی ریسمان گردد. برهان دیگر بر نمونه های شگفت آور از انسجام مفهومی در متن نظریه ی ریسمان مبتنی است. عموماً پذیرفته شده است که نظریه ی علمی به طرزی متقاعدکننده با داده های تجربی تأیید می شود که بر روی بنای نظریه اثری نگذاشته اند اما به درستی توسط آن پیش بینی می شوند. به طریق مشابه، ممکن است نظریه ای بر اساس مبانی نظری محض مورد حمایت قرار گیرد. ممکن است موجب بهبود فهم نظری از ارتباطات متقابل در میان پدید های مختلف فیزیکی گردد، هر چند هدف اصول ساختمانی که در زمان ایجاد نظریه به کار گرفته شده این نوع بهبود نبوده است. نظریه ی ریسمان ادعا می کند که این تأیید نظری را می توان به طور جدی به مثابه ی مبنای داوری درباره ی امکان پذیری نظریه تلقی کرد. فیزیک ریسمان مثال های شگفت آوری از انسجام مفهومی ارائه می کند. سه مثال از میان مهم ترین مثال ها عبارت اند از این که اشیاء کوانتیده ی ممتد گرانش را نشان می دهند، نظریه ی ریسمان ماده مستلزم اَبَرتقارن است (که به دو راستای مهمِ تحقیقات فیزیک ذره ای می پیوندد)، و در موارد خاص و معینی می تواند ارتباط میان انتروپی سیاه چاله و افق رویداد آن را تبیین کند.
از سوی دیگر، اگر مکانیسم انتخاب خلأیی که هنوز ناشناخته است تعداد حالت های پایه ای را که از نظر فیزیکی مجاز است به حدی کاهش دهد که توان پیش بینی نظریه ی ریسمان را به شدت بالا ببرد(۲۳)، می توان برهانی را به کار برد که باز هم دوررس تر باشد. خلاصه آن که، نظریه ای که از لحاظ ساختاری یکتا و دارای توان پیش بینی زیادی باشد، مبنای ارزیابی پذیرفتنی بودن بدیل های از نظر علمی امکان پذیر را تغییر می دهد. از آن جا که (۱) به نظر می رسد نظریه هایی که از لحاظ ساختاری یکتا باشند به مراتب نادرتر از نظریه های متعارفند و (۲) اگر این نظریه ها دارای توان پیش بینی زیادی باشند، بخش بسیار کوچک تری از فضای پارامتری اعداد مشخصه ی مشاهده پذیر قابل تصور را پوشش می دهند، ارزیابی های سنتی از کم دادگی علمی دیگر به کار نمی آیند. انتظار این که نظریه های بدیلی وجود داشته باشند که از لحاظ ساختاری یکتا و دارای توان پیش بینی زیاد هستند و می توانند با حدی از دقت مقادیر پارامتری نظریه ای معین از این نوع را بازتولید کنند، کاملاً ناپذیرفتنی است. اگر معلوم گردد که نظریه ای که از نظر ساختاری یکتا و دارای توان پیش بینی زیادی است از نظر تجربی تا حدی از دقت (تحت مجموعه ی معینی از داده های تجربی) امکان پذیر است، بدین ترتیب باید فرض کرد که جای این نظریه را نمی توان به نظریه ی دیگری داد که شرط یکتایی ساختاری و توان پیش بینی بالا را برآورده می سازد. تعویض آن با نظریه ی جدیدی که این شرط را ارضا نمی کند نیز پذیرفتنی نیست، زیرا در این صورت یکتایی ساختاری و توان پیش بینی بالای سلف آن چونان معجزه ای به نظر می رسد. این دو حکم، در کنار یکدیگر، می گویند که باید انتظار داشت چنین نظریه ای، نظریه ای نهایی باشد که هیچ بدیل از نظر تجربی متفاوتی جای آن را نخواهد گرفت.
جالب آن است که نظریه ی نهایی مشابه در سطح دیگری در نظریه ی ریسمان نیز پدیدار می گردد. نظریه ی ریسمان نخستین نظریه ی فیزیکی است که به طور جدی مدعی یکی سازی مفهومی تمام پدیده های بنیادی فیزیکی مقدماتی است و این امر، اگر یکی سازی مفهومی هدفی علمی تلقی شود، آن را به نخستین نامزد عنوان نظریه ی نهایی تبدیل می کند. ادعای قدرتمندتر برای جایگاه نظریه ی نهایی به نتیجه ای جالب از دوگانگی های ریسمان مربوط می شود (مثلاً نگاه کنید به Witten ۲۰۰۱). دوگانگی T که در بخش ۲ به اختصار شرح داده شد، طول کمینه ی مطلقی را نشان می دهد، به این معنا که تمام آزمایش های تجربی بر روی مقیاس های فاصله ای را که کوچک تر از مقیاس بحرانی باشند می توان، بر اساس روابط دوگانگی، آزمایش مقیاس های فاصله ی بزرگ تر از مقیاس بحرانی دانست. برای دستیابی به اطلاعات فیزیکی جدید، حد مطلق زیر مقیاسی معین قرار داده می شود و به این ترتیب به طور صوری پایانی بر تحقیق مداوم فیزیکی برای پدیده های جدید در مقیاس های فاصله ی باز هم کوچک تر می گذارد.
▪ یکتایی نظری
آشفتگی وضعیت موجود به دلیل عناصر مهمی از پیش بینی های موفق در علم بوده که به نظر می رسید به نفع واقع گرایی است هر چند ظاهراً عناصر به همین اندازه انکارناپذیری از کم دادگی نیز از تجربه گرایی حمایت می کردند. همین نوع موازنه ی غیررضایت بخش مشخصه ی تمام کوشش های فلسفی کلاسیکی برای تضعیف موقعیت کم دادگی است. بحث های مربوط به «استنتاج از پدیده ها» که در سال های اخیر توجهی را به خود جلب کرده، مثال خوبی است(۲۴). نیوتن ادعا می کرد که نظریه های فیزیکی وی چیزی جز استنتاج از پدیده ها نیستند. چند سال پیش نورتون (Norton) و دیگران تصمیم گرفتند ادعای نیوتن را توجیه کنند و بر شیوه ی به ظاهر یکتایی که اغلب داده های تجربی نظریه های فیزیکی را تقویت می کنند، تأکید کردند. مثلاً نورتون دوباره تأکید کرد که کوانتش را تجربه بر فیزیک تحمیل کرده است. ظاهراً برهان استنتاج از پدیده ها نشان می دهد که قضیه ی کم دادگی به آن سادگی که برخی از تجربه گرایان تمایل دارند که باور کنند، نیست. اما این داوری به رد کامل کم دادگی نمی انجامد. در ووررال (۲۰۰۰) تأکید شده است که استنتاجات از پدیده ها همیشه بر چارچوب مفهومی معینی مبتنی هستند که تلویحاً بخشی از طرح واره ی نظری را تشکیل می دهد. بنابراین، خصلت استنتاجی آفرینش نظریه نمی تواند پس از تجدید نظر در مبانی مفهومی آن، مانع حذف آن توسط نظریه ی جدید شود. نورتون، برای ارائه ی مثالی برجسته، قوانین گرانش را بر مبنای فضای تخت «استنتاج کرد» که گرانش عمومی این نقطه ی عزیمت را رد می کرد. استنتاج از پدیده ها نشان می دهد که عنصر قابل توجهی از یکتایی در تکامل نظریه سازی فیزیکی وجود دارد، اما نمی تواند فرااستقرای بدبینانه را رد کند. بنابراین، فقط بن بست میان سمت واقع گرا و تجربه گرا را سخت تر می کند.
سناریوی پدیدارشونده با سلب جایگاه ویژگی «ابدی» تمام نظریه های علمی از کم دادگی بر بن بست میان کم دادگی و پیش بینی نظری فائق می آید. کم دادگی نظریه های فیزیکی سنتی با تجربه، ویژگی تاریخی دوره ی فیزیک بنیادی به نظر می رسد که هنوز به سطح میان ارتباطی لازم برای احساس نیروی کامل برهان های انسجام درونی نرسیده است. در تمام این مراحل قبلی فرآیند علمی، نیروی پیش بینانه ی نظریه های علمی نشانه ای است از آن که کم دادگی علمی یکسره نامحدود نیست.
تمایل فزاینده به سوی نظریه و دامنه ی برانگیزاننده ی تأییدهای مربوط به فیزیک انرژی بالا از دهه ی ۱۹۷۰ را می توان نشان دهنده ی محدودیت های مهم کم دادگی علمی همراه که نیروی خاصی دارند دانست. نظریه ی ریسمان یا آن چه پس از تکمیل خواهد شد، ممکن است سرانجام به حکومت کم دادگی علمی پایان دهد. در این مرحله، پرسش خاصی مطرح می شود: اگر کم دادگی علمی موضع محکم خود را در برابر فیزیک ریسمان از دست بدهد، در مورد پارادایمی که جای آن را خواهد گرفت چه می توان گفت؟ یک بار دیگر سه پیام فیزیک ریسمان را به یاد آوریم که تصویر قدیمی دینامیک نظریه ای را که از نظر علمی کم داده باشد مغشوش می کند.
برهان هایی در سطوح مختلف از این ظن حمایت می کنند که ممکن است نظریه ی ریسمان نظریه ی نهایی باشد.
بر خلاف تمام نظریه های قبلی فیزیکی، نظریه ی ریسمان در سطحی بنیادی از نظر ساختاری یکتا است.
این سه پیام با یکدیگر بنیانی را برای طرح اصلی پی می افکنند که من مایلم آن را چنین بنامم:
یکتایی نظری گسترده تعین صریح تمام داده های کمی را با ساختار نظری یکتا نشان می دهد.
یکتایی نظری قوی مصداق دارد اگر نظریه ای علمی که از لحاظ نظری بر اساس فرضیه یکتا است پیش بینی یکتایی از توزیع ماده به عمل آورد.
هر چند در فهم امروزی از فیزیک ریسمان چیزی وجود ندارد که حکایت از یکتایی نظری قوی داشته باشد، اما این دیدگاه که مفهوم اخیر ممکن است روزی در مورد نظریه سازی فیزیکی قابل اعمال باشد، کم تر از آن چه در نگاه نخست به نظر می رسد نامحتمل است. نخست، باید یادآوری کرد که تفاوت های میان تعیین مقادیر پارامتری انرژی های پایین و تعیین توزیع اشیاء منفرد خاص در زمینه ی کیهان شناسی ریسمان به طرز فزاینده ای مغشوش می شود.
غشاهای چندبعدی که تصور می شود موضع و تعدادشان در تعیین مقادیر پارامتری قوانین طبیعی که فیزیک را در انرژی های پایین هدایت می کنند نقش مهمی دارند، با همان نوسانات کوانتومی در جهان نخستین ایجاد می شوند که مسئول توزیع ماده ی جهان نیز هستند. بدین ترتیب مکانیسمی که تمام وجوه موضعی توزیع ماده را به طور یکتا تعیین می کند لازم نیست به طور بنیادی از مکانیسمی که فقط یک حق انتخاب برای مقادیر پارامتری انرژی های پایین باقی می گذارد متفاوت باشد. یکتایی گسترده و قوی ممکن است چندان دور از هم نباشند. به علاوه، یادآوری این نکته جالب است که یکی از تفاسیر جالب از فیزیک کوانتومی، تفسیر اورت (Everett ۱۹۵۷)، بر این مفهوم مبتنی است که تمام برآمدهای ممکن فرآیند کوانتومی متحقق می شوند و سیستم پیچیده ای از «جهان های بسیار» را تشکیل می دهند که واقعیت را می سازد. اگر کسی این مفهوم را در مورد کیهان شناسی ریسمان اعمال می کرد که در آن توزیع ماده و مقادیر پارامتری انرژی های پایین از نوسانات کوانتومی در جهان نخستین ناشی می شوند، این نشان می داد که تمام مقادیر پارامتری ممکن انرژی های پایین و تمام توزیع های ماده در یکی از جهان های بسیار متحقق می شوند و بنابر این باید واقعی تلقی شوند. ترکیب این فهم با این فرض که نظریه ی ریسمان از لحاظ نظری یکتا است در واقع به ارتباط مفهوم یک تحقق مادی یکتای واقعیت منتهی می گردید و بنابراین یکتایی قوی نظری را اثبات می کرد(۲۷).
بنابراین، در این مرحله، به نظر می رسد فیزیک ریسمان موضع واقع گرایی علمی را ترجیح می دهد. اما بخش بعد نشان خواهد داد که وضعیت کمی پیچیده تر از این است.
▪ وجودشناسی و فیزیک کوانتومی
لازم است برای لحظه ای کوتاه به موضوع آغازین این مقاله، مکانیک کوانتومی، باز گردیم.
سنت مقدس در میان فیلسوفان و فیزیکدانان فلسفی اندیش، از حامیان نخستین تفسیر کپنهاگی گرفته تا برنار دسپانیا (d\&#۰۳۹;Espagnat)(۲۸) به کیفیت به راستی غیرواقع گرایانه ی مکانیک کوانتومی حکم می دهد. یک انگیزه ی مهم برای ضدواقع گرایی نسبت به فیزیک کوانتومی این تلقی است که کیفیتِ به طور تقلیل ناپذیر آماری احکام در مکانیک کوانتومی کانونی و عنصر غیرتعینی جهان کوانتومی با برداشت شهودی ما از واقعیتی خوش نظم و خوش تعریف متناقض است. هر چند بسیاری از فیلسوفان با این ارزیابی موافقند که وضعیت فعلی فیزیک کوانتومی برای پرهیز از نتیجه گیری های ضدواقع گرایانه جای کافی باقی می گذارد، اما تفسیرهای غیر کانونی از مکانیک کوانتومی مانند مدل های پارامتر پنهان بوهم (Bohm ۱۹۵۲) و بل (Bell ۱۹۸۷) و تفسیر اورت تفسیرهایی تعینی و عمیقاً واقع گرایانه از فیزیک کوانتومی ارائه می کنند. فهم کانونی از قوانین مکانیک کوانتومی هم به طور سر راست از ناواقع گرایی حکایت نمی کند. اما تقریباً امکان صورت بندی های خاصی را برای واقع گرایی علمی فراهم می آورد(۲۹). به علاوه، می توان انتظار داشت که مفاهیم اصل فیزیک کوانتومی برای توفیق در ادغام کامل فیزیک گرانش در فیزیک کوانتومی(۳۰)، که می تواند دیدگاه های کاملاً جدیدی در مورد پرسش واقع گرایی فراهم آورد، نیاز به تغییر داشته باشند.
باز هم پرسشی آزاردهنده برای واقع گرای علمی باقی می ماند که به انگیزه ی عمومی فوق الذکر برای ضدواقع گرایی در فیزیک کوانتومی مربوط می شود: اگر کیفیت شهودی شیء وجودشناختی بیرونی (که در چارچوب اورتی یا پارامتر پنهان نیز باید مورد تأیید قرار گیرد) در حین پیشرفت تکاملی نظریه ی فیزیکی قطعه قطعه از میان برود، آیا اصلاً هسته ای از مفهوم شیء وجودشناختی باقی می ماند که بتوان اطمینان داشت که در برابر تجزیه ی علمی ایمن است و بنابراین می تواند مبنایی نویدبخش برای واقع گرایی فراهم آورد؟
مکانیک کوانتومی نمی تواند به این پرسش پاسخ دهد. فیزیک معاصر در موضعی قرار دارد که اندکی متفاوت است، زیرا فرسایش شیء وجودشناختی بسیار پیشتر رفته است. انحلال وجودشناسی که در مکانیک کوانتومی آغاز می شود در نظریه ی پیمانه ای سرعت می گیرد تا این که در نظریه ی ریسمان، شیء وجودشناختی از میان می رود. بخش حاضر به پایان (نا)خوش مرگ وجودشناسی می پردازد و یک جنبه ی خاص نظریه ی ریسمان را مورد بحث قرار می دهد که اوج بالفعل تمایلات ضدوجودشناختی فیزیک مدرن است.
مفهومی که باید بررسی کرد دوگانگی است که در بخش قبلی هم نقشی ایفا کرد. همان گونه که شرح داده شد، دوگانگی T حکایت از آن دارد که ریسمان تابیده به دور بعد فشرده ی کوچکی را می توان در عین حال ریسمانی تلقی کرد که تابیده نشده است، بلکه آزادانه در امتداد بعد فشرده ی بزرگی حرکت می کند. این پدیده ریشه در اصول کوانتومی دارد اما آشکارا از آن چه در جهان کوانتومی بوده است فراتر می رود. این فقط موردی از عدم تعین کوانتومی نیست که به دو حالت سیستم مربوط باشد بلکه ما با دو صورت بندی نظری روبرو هستیم که در اصل به نحوی غیرقابل تمیزند که نمی توان آن ها را اصلاً دو حالت متفاوت دانست. با این همه، دو صورت بندی از نظر ویژگی هایی که در کانون وجودشناسی بامعنای جهان بیرونی قرار می گیرد متفاوت هستند. شکل جا-گاه آن ها متفاوت است و شکل و وضعیت اشیاء بنیادی آن ها هم متفاوت است.
دوگانگی T تنها رابطه ی دوگانگی نیست که در نظریه ی ریسمان با آن روبرو می شویم. وجود دوگانگی ها یکی از ویژ ه ترین جنبه های نظریه ی ریسمان است. شاید مهم ترین نقشی که امروزه روابط دوگانگی ایفا می کنند برقراری ارتباط میان تمام نظریه های مختلف اَبَرریسمان است. قبل از ۱۹۹۵ فیزیکدانان پنج نوع متفاوت از نظریه ی اَبَرریسمان را می شناختند. سپس روشن شد که این پنج نوع و نوع ششم به نام نظریه ی M که در آن زمان ناشناخته بود با روابط دوگانگی به هم ارتباط دارند. دو نوع دوگانگی در کار است. برخی از نظریه ها را می توان از طریق وارونه سازی شعاع فشردگی به هم مرتبط ساخت که پدیده ای است که آن را به نام دوگانگی T می شناسیم. نظریه های دیگر را می توان با وارونه سازی ثابت تزویج ریسمان به هم مرتبط ساخت. این دوگانگی، دوگانگی S نام دارد. پس از آن نظریه ی M قرار دارد که در آن ثابت تزویج ریسمان به بعد اضافه ی یازدهم تبدیل می شود که اندازه ی آن با قدرت تزویج نظریه ی دوگانه متناسب است. شبکه ی توصیف شده ی دوگانگی ها نظریه هایی را مرتبط می سازد که اشیاء بنیادی آن ها ساختار های تقارنی متفاوت و بعدمندی متفاوتی دارند (هر نظریه ی ریسمان برای آن که منسجم باشد به مجموعه ی خوش تعریفی از غشاهای ابعادی بالاتر نیاز دارد). حتی نظریه ی M در قیاس با نظریه های همتای خود تعداد متفاوتی از ابعاد فضایی دارد. با این همه، دوگانگی نشان می دهد که نظریه ی M و ۵ نظریه ی ممکن اَبَرریسمان فقط صورت بندی های متفاوت یک نظریه ی واقعی را نشان می دهند. این حکم مبنای ادعاهای یکتایی نظریه ی ریسمان را تشکیل می دهد و نقش محوری ای را که اصل دوگانگی ایفا می کند نشان می دهد. در سال های اخیر، تحلیل نظریه ریسمانیِ روابط دوگانگی باز هم شگفت آورتری را کشف کرده است. مثلاً میان نظریه های معینی که شامل گرانش و برخی نظریه های پیمانه ای محض بدون گرانش با فضایی که یک بعد آن کاهش یافته می گردد، رابطه ی دوگانگی وجود دارد. ممکن است در آینده کشفیات دیگری در این زمینه انجام شود.
کم دادگی وجودشناختی، مانند کم دادگی علمی، تهدیدی است برای واقع گرایی علمی. اگر تمام داده های تجربی ممکن به طور یکتا یک وجودشناسی میکروفیزیک را معین سازند، تفسیر واقع گرایانه ی علمی از نظریه ی متناظر، دست کم در اصول، طبیعی به نظر می رسد(۳۱). اما اگر چند یا تعداد زیادی تفسیر وجودشناختی ممکن وجود داشت، واقع گرای علمی که می خواست تفسیر واقع گرایانه ی خود را از میکروفیزیک بر اساس استنتاج مبتنی بر قیاس محتمل (abductive inference) اثبات کند مجبور بود برهان های خوبی برای توضیح این امر بیابد که چرا یک تفسیر وجودشناختی را رد می کند و از تفسیر دیگری حمایت می کند. یقیناً کم دادگی وجودشناختی نمی تواند واقع گرایی را قطعاً رد کند. واقع گرای متافیزیکی ممکن است اصرار داشته باشد که، حتی اگر نتوان بر مبنای داده های تجربی یا عقلانی درباره ی انتخاب یک مجموعه از داده ها تصمیم گرفت، بالاخره انتخابی درست وجود دارد(۳۲). اما روشن خواهد شد که کم دادگی وجودشناختی مسائلی جدی برای سازگار ماندن موضع ضدواقع گرا با مفاهیم بنیادی فلسفه ی علم ایجاد می کند.
مورد دوم که به مفهوم کواینی «کم دادگی وجودشناختی» شباهت بیشتری دارد آن است که ممکن است طرح واره هایی علمی که از نظر ریاضی متفاوتند وجود داشته باشند که از لحاظ وجودشناختی ناسازگارند اما یک جهان مشاهدتی را توصیف می کنند. نمونه های این امر، راه های تجرباً هم ارز برای صورت بندی نظریه ی گرانش است (مثلاً نگاه کنید به Lyre/Eynck ۲۰۰۳).
البته، پرسش بنیادی در این مورد که آیا اصلاً تمایز قائل شدن میان تفاسیر محمول ها و نظریه های تجرباً هم ارز اما از لحاظ وجودشناختی متفاوت بامعنا است؟، در متن دوگانگی های ریسمان بدون تغییر می ماند. اما اگر کسی تصمیم بگیرد اصلاً چنین تمایزی را مطرح سازد، نظریه های ریسمان دوگانه را می توان مثال های به ویژه روشنی از وجودشناسی های ناسازگار دانست. ظاهراً بعدمندی و شکل توپولوژیکی اشیاء بنیادی ویژگی های اساسی هر وجودشناسی خارجی بامعنا هستند. سلب کیفیت وجودشناختی از این ویژگی ها به معنای عقب نشینی به رژیم انتزاعی است که در آن وجودشناسی را دیگر نمی توان بر اساس ویژه سازی جهان بیرونی فهمید. بنابراین وجود نظریه های دوگانه به ویژه برای تفسیرِ از لحاظ وجودشناختی واقع گرا از نظریه های علمی مسئله ساز است.
مورد دوگانگی های ریسمان از نمونه های دیگر کم دادگی وجودشناختی برای بحث درباره ی مسئله ی وضعیت مقدماتی نظریه های علمی مناسب تر است. کواین می گوید که تمام شواهد تجربی ممکن انتخاب طرح واره ی علمی را به طور ناقص متعین (کم داده) می سازند. تلاش های به عمل آمده برای یافتن نظریه هایی علمی که بتوانند به عنوان مثال کم دادگی مورد استفاده قرار گیرند در مجسم ساختن حکم کواین به یک دلیل ساده کامیاب نبوده اند: نمی توان انتظار داشت که نظریه های علمی به طور کلی با تمام شواهد تجربی ممکن متناسب باشند. وضعیت خاص نظریه ی ریسمان این وضعیت را از دو جهت تغییر می دهد. نخست، همان گونه که در بخش ۵ گفته شد، نظریه ی ریسمان دلایلی برای آن که نظریه ی نهایی خوانده شود ارائه می کند. بنابراین، این حکم که نظریه ی ریسمان اگر به طور کامل فهمیده شود می تواند با تمام شواهد تجربی ممکن در تناسب باشد، با درجه ی معینی از پذیرفتنی بودن همراه است. دوم، در متن نظریه ی ریسمان ادعای کم دادگی وجودشناختی بر وقوع تصادفیِ چند طرح واره ی نظری تجرباً هم ارز مبتنی نیست بلکه بر اصلی فیزیکی، اصل دوگانگی مبتنی است که خصلتی عمیق از نظریه های مورد بحث را به نمایش می گذارد و می توان انتظار داشت که جنبه ای پایدار از فیزیک بنیادی آینده باشد. این فرض که اصل دوگانگی، حتی اگر نظریه ی ریسمان در طول تحقیقات آتی به شدت تغییر کند، به ایفای نقشی مهم ادامه خواهد داد، پذیرفتنی به نظر می رسد.
بنابراین، وقوع کم دادگی وجودشناختی دیگر تصادفی به نظر نمی رسد بلکه به یک حکم فیزیکی اصلی تبدیل می گردد. این را می توان برهان فیزیکی راستینی بر علیه فرض یک وجودشناسی علمی «واقعی» دانست. روش استدلال مبتنی بر قیاس محتمل که واقع گرای علمی می خواهد به آن متوسل شود، در این مورد به ترک واقع گرایی وجودشناختی رأی می دهد. به نظر نمی رسد فرض یک وجودشناسی واقعی بهترین توضیح برای این مشاهده باشد که طبیعت با وجود توصیفات نظری تجرباً هم ارز اما از نظر وجودشناختی ناسازگار مشخص می شود. واقع گرای متافیزیکی سخت جان می تواند در برابر این برهان مقاومت کند، اما اگر چنین کند خود را با اصل اساسی واقع گرایی علمی، اصل قیاس محتمل، در تقابل قرار می دهد.
وجهی دیگر از دوگانگی ریسمان وجود دارد که پیام ضد وجودشناختی دوگانگی ریسمان را در مقایسه با دیگر مثال های کم دادگی وجودشناختی تقویت می کند. دوگانگی فقط برای انهدام مفهوم شیء علمی وجودشناختی حمله نمی کند بلکه به یک معنا جایگزینی هم پیشنهاد می کند. با برابر انگاشتن نظریه ها با مجموعه های مختلفی از اشیاء بنیادی، تعداد نظریه های مختلف ممکن را سرانجام به یک نظریه کاهش می دهد. هر چند یکتایی اشیاء بنیادی از میان رفته است، بدین ترتیب دوگانگی کیفیتی متفاوت از یکتایی، یکتایی نظری که در بخش قبلی نقش اصلی را ایفا کرد، ارائه می کند. اهمیت این فرآیند شایان ذکر بعداً روشن خواهد شد.
▪ مرگ وجودشناسی
آیا در پیامدهای ضدواقع گرایانه ی دوگانگی راه گریزی باقی می ماند؟ ایراد طبیعی بر اهمیت فلسفی و اساسی مورد ادعا برای دوگانگی می تواند بر این نکته مبتنی باشد که دوگانگی در متن نظریه ی ریسمان ابداع نشده است. از زمان پی. ام. دیراک (P. M. Dirac) می دانستند که الکترودینامیک کوانتومی با تک قطبی های مغناطیسی، نسبت به نظریه ای با ثابت تزویج وارون و بارهای الکتریکی و مغناطیسی تغییریافته، دوگانه است. این پرسش مطرح می شود: اگر دوگانگی برای واقع گرایی وجودشناختی زهر است، چرا تا کنون اثر خود را در سطح الکترودینامیک کوانتومی باقی نگذاشته است. پاسخ، موجب تحقیقی مناسب در مورد اقدامات ممکن به منظور نجات واقع گرایی وجودشناختی می گردد. همان گونه که روشن خواهد شد، همه ی آن ها در نظریه ی ریسمان شکست می خورند. در مورد الکترودینامیک کوانتومی، واقع گرا برای مقابله با تهدید دوگانگی چند برهان در اختیار دارد. نخست، دوگانگی بیش از وجهی مشخصه از جهان، شبیه غرابتی تصادفی به نظر می رسد که در سناریوی نظری غیرواقع گرایانه ای پدیدار می گردد. هیچ کس تک قطبی های مغناطیسی را مشاهده نکرده است، و این امر مسئله را به فرضیه تبدیل می کند. و حتی اگر تک قطبی های مغناطیسی وجود داشته باشند، قرار دادن الکترومغناطیس در توصیفی کامل تر از نیروهای طبیعی به هر حال ساختار دوگانه را از میان خواهد برد.
همان گونه که بحث شد، وضعیت در نظریه ی ریسمان بسیار متفاوت است. دوگانگی دیگر «حسن تصادفی» نیست که فقط به واسطه ی بخت در یک سناریوی خاص پدیدار شده باشد. بلکه نشان دهنده ی وجهی اساسی از ساختار نظری پدیدارشونده است و نمی توان آن را نادیده گرفت. به دلیل آن که همان گونه که گفته شد پدیده های جدید در زیر مقیاس ریسمان به پایان می رسند، نمی توان هم انتظار داشت که پدیده های جدیدی بروز کنند که بتوانند روابط دوگانگی را از میان ببرند.
گزینه ی دومی که در سطح الکترودینامیک کوانتومی در اختیار واقع گرا قرار دارد، تغییر فرض وجودشناختی است. همان گونه که در بالا اشاره شد، برخی از فیلسوفان فیزیک کوانتومی ادعا می کنند که شیء بنیادی طبیعی نظریه ی میدان کوانتمی، میدان کوانتومی است که چیزی مانند احتمال تغییرات تبادل ذره را نشان می دهد که باید در فرآیند کوانتومی تبیین شود. فیلسوفی که میدان کوانتومی را شیء واقعی بنیادی فرض می کند که نظریه ی میدان کوانتومی آن را کشف کرده است، ذرات بنیادی منفرد را به مثابه ی هستومندهایی ریاضیاتی تلقی می کند که برای محاسبه ی رفتار میدان کوانتومی مطرح شده اند. از این دیدگاه، می توان نظریه های دوگانه را روش های متفاوت به منظور محاسبه ی رفتار شیء وجودشناختی صریح، میدان کوانتومی الکترومغناطیسی، فرض کرد. بنابراین، پدیده ی دوگانگی فی نفسه به مثابه ی تهدیدی برای مفهوم وجودشناختی ظاهر نمی شود بلکه نشانه ای است به نفع وجودشناختی کردن میدان به جای ذره.
راهبرد سوم برای نجات واقع گرایی وجودشناختی بر برهان زیر مبتنی است:
حاصل آن که پدیده ی دوگانگی یقیناً برای واقع گرای وجودشناختی در نظریه ی میدان اندکی آزاردهنده است، اما می تواند با آن کنار بیاید(۳۴). اما در نظریه ی ریسمان تمام راهبردهای نظریه میدانی برای نجات واقع گرایی شکست می خورند. موضعی که اصل دوگانگی در نظریه ی میدان گرفته است آشکارا فهم واقع گرای سنتی را از اشیاء علمی به مثابه ی پسرعموهای کوچک تر اشیاء دیدنی منسوخ می کند. فرض های نظری در نظریه ی ریسمان معنای خود را تنها نسبت به چارچوب نظری خود می یابند و باید آن ها را به مثابه ی مفاهیم ریاضی بدون هیچ ادعای وجود «جسمانی» در جهان بیرونی فهمید. جهان نظریه ی میدان تمام پیوندهای خود را با نظریه های کلاسیکی در رابطه با اجسام فیزیکی قطع کرده است. وفاداری به واقع گرایی وجودشناختی در این زمینه ی تغییریافته، در برابر تغییرات بنیادی که مشخصه ی وضعیت جدید است، نابسنده خواهد بود. نظریه ی ریسمان، نظریه ای درباره ی اشیاء نادیدنی بیرونی نیست. |
جایزه نوبل فیزیک 2013
برای اولین بار آزمایشی مبتنی بر سرن طراحی شده تا چگونگی برهم کنش پادماده با گرانش را دقیقا بررسی کند.
بر طبق نظریه های معمول، خواص گرانشی پادماده ها باید تقلیدی از خواص گرانشی ماده باشد. اگر آزمایش ها اختلافی از این خواص را نشان دهند باید در انتظار فیزیک جدیدی باشیم.
تا کنون کسی نتوانسته است چگونگی برهم کنش پاد ماده را آزمایش کند اما آزمایش آلفا (ALPHA) چنین قصدی دارد.
«این به نوعی تصادف بود» این را ژول فاجانز، عضو آلفا و استاد دانشگاه کالیفرنیا می گوید. او همچنین اضافه می کند: «ما قصد نداشتیم گرانش را بررسی کنیم اما بعد پی بردیم داده ای که از پادهیدروژن های به دام افتاده جمع کرده ایم نسبت به گرانش حساس است». با اینکه حساسیت آزمایش فعلی به اندازه کافی بالا نبوده تا اثر بی ابهامی را ببیند اما این اولین قدم برای مطالعات دقیق تر است.
هدف اصلی آزمایش آلفا به دام اندازی و مطالعه اتم های پاد هیدروژن می باشد. اتم های پادهیدروژن بوسیله نیروهای مغناطیسی در لوله ای نگهداری می شوند. فیزیکدانان در آلفا از 2010 بیش از 500 پاد اتم را به دام انداخته اند. آنها را تا 16 دقیقه در دام نگه داشته و وقتی میدان مغناطیسی خاموش می شود پاد اتم ها سقوط کرده و شناساگر فوق العاده حساسی آنها را دنبال کرده و جایی که با ماده برهم کنش کرده و حذف می شوند را ثبت می کند. (اصل خبر)
کشف احتمالی هیگز:
حدود دو ماه به 21 دسامبر 2012 باقی مانده! ... تاریخی که مدتهاست جنجالهای زیادی به همراه داشته است! ... از مدتها پیش، برخی مدعی شده بودند که بر اساس پیشگوییهای باستانی، دنیا در سال 2012 به پایان خواهد رسید! ... منبع اصلی این ادعاها هم، تقویم قدیمی «مایاها» بود که در زمانی مقارن با 21 دسامبر 2012 معادل 30 آذرماه 1391 به پایان میرسد ... عدهای، به پایان رسیدن این تقویم را به معنای به پایان رسیدن جهان تفسیر کردند!
(کوهنوشت)
. . . . . . . . . .
و سپس گفته شد که ناسا پیش بینی کرده است که در 23-25 دسامبر 2012(سوم تا پنجم دی 91) و در زمان تراز کائنات زمین به مدت 3 روز در تاریکی کامل به سر خواهد برد. دانشمندان آمریکایی پیش بینی تغییرات کائنات ، خاموشی در کل کره زمین به مدت 3 روز از تاریخ 23 دسامبر 2012 نموده اند.
این پایان جهان نیست ، این هم ترازی جهان ، جایی که خورشد و زمین برای اولین بار هم تراز می شوند. زمین از وضعیت کنونی که بعد سوم است به بعد صفر تغییر نموده و سپس به بعد چهارم تغییر می نماید. در این گذار جهان با تغییر بزرگی روبرو می شود و ما یک جهان جدیدی را خواهیم دید.
پیش بینی شده است که این 3 روز تاریکی در روزهای 23، 24، 25 دسامبر 2012(سوم تا پنجم دی ماه 91) اتفاق می افتد، حفظ آرامش ، در آغوش کشیدن یکدیگر ، مناجات ، خواب به مدت 3 روز بهترین راه حل است و انهایی که بعد از این واقعه زنده می ماند با یک جهان نوین روبرو خواهند شد و متاسفانه افرادی که از این موضوع ترس به دل راه دهند خواهند مرد .
(همشهری آنلاین)
. . . . . . . . . . .
اما سازمان فضایی ناسا به تمامی این شایعات پاسخی علمی داده و این پیشبینی و شایعات را رد کرده است. دانشمندان این سازمان فضایی میگویند خبر منتشر شده از سوی ناسا را بعضیها به درستی درک نکردهاند و به همین منظور سازمان فضایی ناسا توضیح کاملتری در این باره در سایت خود منتشر کرده است که در ذیل میخوانیم.
آنچه ناسا اعلام کرده این است که بزودی زمین شاهد برخورد ستاره دنبالهدار دیگری به نام النین Elenin خواهد بود اما این ستاره غولپیکر تهدیدی برای زمین محسوب نمیشود و تاریکی آنچنانی در کره خاکی ما به وجود نخواهد آورد.
به گفته دانشمندان ناسا، النین آخرین ستاره دنبالهداری است که از قسمت درونی منظومه شمسی ما میگذرد. این ستاره دنبالهدار که با نام نجومی c/2010 x7 شناخته شده برای نخستین بار در 10 دسامبر 2010 میلادی توسط لئونید النین یک ناظر و ستارهشناس روسی در رصدخانهای در نیومکزیکو کشف شد. که در آن زمان فاصلهاش تا زمین حدود 401 میلیون مایل (647 میلیون کیلومتر) بود که از زمان کشف این ستاره دنبالهدار تاکنون فاصلهاش با زمین کوتاهتر شده است. نزدیکترین زمان که النین به زمین نزدیک شده در 16 اکتبر 2011 بوده که در
22 میلیون مایلی یعنی 32 میلیون کیلومتری زمین قرار داشت. این سؤال مطرح شده که آیا ستاره دنبالهدار النین به زمین نزدیک شده یا بین ماه و زمین قرار میگیرد؟ و پاسخ ناسا این بوده که این ستاره به زمین نزدیکتر نخواهد شد و فاصلهاش تا 22 میلیون مایلی(فاصلهای که بیش از 90 برابر فاصله زمین تا ماه است) خواهد رسید.
یکی از دانشمندان ناسا به نام دان یئومانز نیز گفته است که نزدیکی النین به زمین هیچ تأثیری بر کره خاکی نخواهد داشت و تنها تأثیر آن میتواند بر زمین بسیار ضعیف باشد که از جمله آن جزر و مد درون اقیانوسها خواهد بود. همچنین شایع شده که بهخاطر عبور این ستاره دنبالهدار، زمین برای مدت 3 روز در تاریکی فرو خواهد رفت. در این باره یکی از دانشمندان ناسا میگوید: همانطور که از زمین دیده میشود، این ستاره دنبالهدار نمیتواند از مقابل خورشید عبور کند تا از تابش نور آن بر زمین جلوگیری کند.
دانشمند دیگر ناسا، دیوید موریسون نیز در این باره گفته است: حتی اگر این ستاره بتواند از مقابل خورشید عبور کند باید توجه داشت که این ستاره حدود 2 تا 3 مایل قطر(3تا5کیلومتر) پهنا دارد در حالی که خورشید حدود 85 هزار مایل(082/392/1 کیلومتر) پهنا دارد؛ بنابراین چطور چنین ستاره کوچکی میتواند خورشید را سیاه کند و تاریکی بر زمین سایه بیندازد و مانع نور خورشید شود.
ما مطمئن هستیم که ستاره دنبالهدار النین از 22 میلیون مایلی زمین عبور خواهد کرد، اما هیچ تأثیری در تابش نور خورشید نخواهد گذاشت.
و این که آیا چشم انسان قادر خواهد بود این ستاره دنبالهدار را در آسمان ببیند هنوز مشخص نیست. دیوید موریسون اضافه کرده که ما در حال حاضر نمیتوانیم بگوییم که آیا این ستاره با چشم غیرمسلح قابل دیدن خواهد بود یا نه؟ برای دیدن چنین ستارهای نیاز به دوربین و آسمانی بسیار تاریک است.
این ستاره قطعاً میتواند به ستارهشناسان فرصت مناسبی دهد تا آنها بتوانند مطالعاتی روی یک ستاره دنبالهدار جوان در منظومه شمسی انجام دهند. پس از عبور آن ما برای هزاران سال این چنین ستارهای را نخواهیم دید.